دکتر Carol Dweck]1]، روانشناسی در دانشگاه کلمبیا، دریافته است که افراد عموماً یکی از دو باور نسبتاً قاطع را درباره هوش خود دارند، یا آن را ویژگی ماندگار بهحساب میآورند و یا چیزی انعطافپذیر که در طول زمان میتواند رشد کند. دکتر Dweck زمانی پژوهشی را در دانشگاه هنگکنگ انجام داد که در آنهمه کلاسها به زبان انگلیسی برگزار میشدند. او و همکارانش با گروه بزرگی از دانشجویان وارد گفتگو شد و نمره مهارت زبان انگلیسیشان را به آنها گفت و از آنان پرسیدند که آیا می خواهند دوره ای را برای پیشرفت زبان انگلیسی خود بگذرانند یا نه. انتظار می رفت که همه دانشجویان با نمرات پایین در کلاس جبرانی ثبت نام کنند. دانشگاه هنگ کنگ موسسه ای سختگیر است و بدون مهارت های قوی در زبان انگلیسی شانس موفقیت بسیار کم خواهد بود.
نتیجه شگفتآور بورد، تقریباً هیچیک از دانشجویانی که اعتقاد داشتند هوششان دارای ویژگی تغییرناپذیر است ثبتنام نکردند. آنها آنقدر از ظاهر شدن کمبودشان هراس داشتند که ترجیح دادند در خانه بمانند. دکتر Dweck مینویسد: دانشجویانی که دیدگاه ثابت درباره هوش خوددارند به باهوش به نظر رسیدن، آنقدر اهمیت میدهند که احمقانه رفتار میکنند. چه چیزی میتواند احمقانهتر از دست دادن فرصت یادگیری چیزی باشد که برای توفیق شما ضروری است؟
در آزمایش مشابه، Dweck به کلاسی از بچههای نوجوان، آزمونی پر از مسائل چالشی داد. پس از پایان آزمون، از گروهی به دلیل تلاش و از گروهی به دلیل هوششان تقدیر شد. آنانی که به دلیل هوششان تقدیر شدند،میل به پذیرفتن مسئولیتهای سخت نداشتند و کارکردشان در آزمون بعدی ضعیفتر شد. سپس، Dweck از دانشآموزان خواست که نامهای به دانشآموزان مدارس دیگر بنویسند و تجربه خود را شرح دهند، او موضوع قابلتوجه دیگری را کشف کرد: چهل درصد دانشآموزان تقدیر شده به دلیل هوششان، درباره نمره خود در آزمون دروغ گفتند و نمره خود را بالاتر اعلام کردند.
آنان ذاتاً دروغگو نبودند و اعتمادبهنفس و هوششان کمتر از بقیه نبود. آنان فقط کاری را انجام دادند که وقتی افراد در محیطی قرار میگیرند که از آنان فقط به دلیل استعداد درونیشان تقدیر میشود، انجام میدهند. آنان شروع به وصف خود با نگاه دیگران کردند و وقتی وضعیت دشوار شد و آن خودانگاره مورد تهدید قرار گرفت، آنان با دچار مشکل شدند. آنان اشتباهات خود را قبول نمیکردند و بعد از کمی درنهایت دروغ گفتند.[۲]